داستان معامله پپسی با شوروی و خرید 20 فروند زیردریایی و ناو جنگی

یکی از عجیب‌ترین لحظات تاریخچه پپسی آمریکا به معامله با شوروی و خرید 20 فروند زیردریایی از این کشور مربوط می‌شود.

  • 17 submarines
  • A cruiser
  • A frigate
  • A destroyer

یعنی 17 زیردریایی و تقریبا 3ناوچه جنگی

ادامه خواندن “داستان معامله پپسی با شوروی و خرید 20 فروند زیردریایی و ناو جنگی”

ترس

اگر از عامل خارجی دچار پریشانی می‌شوید، درد ناشی از خود آن عامل نیست بلکه برآورد شما از آن عامل است که اهمیت دارد. و شما توانایی از بین بردن این ترس در هر لحظه‌ای که می‌خواهید را دارید. (مارکوس اورلیوس)

روز پیروزی کاوه وفریدون 21 مهر

روز پیروزی کاوه وفریدون چه روزی است وچه آیین هایی دارد

21 مهر ماه روز جشن رام روزی و پیروزی کاوه و فریدون در تقویم ایران نام گذاری شده است، فریدون یکی از شخصیت های باستانی واساطیری ایران است. او پادشاه پیشدادی بود که براساس شاهنامه فردوسی پسر آبتین و از نسل جمشید بود و با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد. سپس خود پادشاه جهان گشت.

همرا شوید تا در مورد پیروزی کاوه وفرویدون بر ضحاک مار دوش بیشتر بدانید :

پیروزی کاوه وفریدون ضحاک

ضحاک چنان از فریدون به ترس و بیم افتاده بود که روزی بزرگان و نامداران را انجمن کرد تا بر دادگری و بخشندگی او گواهی بنویسند و آن را مُهر کنند – همهٔ بزرگان موبدان از ترس جانشان با ضحاک هم داستان شدند و بر دادگری او گواهی کردند.

در همین هنگام بانگی از بیرون به گوش ضحاک رسید که فریاد می کرد – فرمان داد تا کسی را که فریاد می کند به نزدش ببرند – او کسی نبود جز کاوهٔ آهنگر.

کاوه فریاد زد که فرزندان من همه برای ساختن خورش مارانت کشته شدند و هم اکنون آخرین فرزندم را نیز می خواهند بکشند – ضحاک فرمان می دهد تا فرزند او را آزاد کنند و از کاوه می خواهد تا او نیز آن گواهی را مُهر کند. کاوه نامه را پاره کرده و به زیر پا می اندازد و بیرون می رود.

سران از این کار کاوه به خشم می آیند و از ضحاک می پرسند چرا کاوه را زینهار دادی؟ او پاسخ می دهد که نمی دانم چرا پنداشتم میان من و او کوهی از آهن است و دست من بر کاوه کوتاه.

زمانی که کاوه از بارگاه ضحاک بیرون می آید چرم آهنگریش را بر سر نیزه ای می زند و مردم را گرد خود گروه می کند و به سوی فریدون می روند.

این در جهان نخستین بار بود که پرچم به دست گرفته شد تا دوستان از دشمنان شناخته شوند.

فریدون با دیدن سپاه کاوه شاد شد و آن پرچم را به گوهرهای گوناگون بیاراست و نامش را درفش کاویانی نهاد.

فریدون پس از تاج گذاری پیش مادر می رود و رخصت می گیرد تا به جنگ با ضحاک برود. فرانک برای او نیایش می کند و آرزوی کامیابی. فریدون به دو برادر بزرگ تر از خودش به نامهای کیانوش و پرمایه می گوید تا به یاری آهنگران رفته و گرزی مانند سر گاومیش بسازند. آن گرز را گرز گاو سر می نامند.

فریدون در روز ششم ماه (ایرانیان به روز ششم ماه خرداد روز می گفتند) با سپاهیان به جنگ ضحاک رفت. به نزدیکی اروند رود که تازیان آن را دجله می خوانند می رسد.

فریدون از نگهبان رود خواست تا همهٔ سپاهیانش را با کشتی به آن سوی رود برساند؛ ولی نگهبان گفت فرمان پادشاه است که کسی بدون فرمان (مجوز) و مُهر شاه اجازه گذر از این رود را ندارد.

فریدون از شنیدن این سخن خشمگین شد و بر اسب خویش (گلرنگ) نشست و بی باکانه به آب زد. سپاهیانش نیز به پیروی از او به آب زدند و تا آنجا داخل آب شدند که زین اسبان به درون آب رفته بود. چون به خشکی رسیدند به سوی دژ (قلعه) ضحاک در گنگ دژهوخت رفتند.

که اندر شب تیره خورشید بود     جهان را از او دل پر امید بود

فریدون یک میل مانده دژ ضحاک را دید. دژ ضحاک چنان سربه آسمان می کشید که گویی می خواست ستاره از آسمان برباید. فریدون بی درنگ به یارانش می گوید که جنگ را آغاز کنند و خود با گرز گران در دست و سوار بر اسب تیزتک، چو زبانهٔ آتش از برابر دژبانان ضحاک جهید و به درون دژ رفت.

فریدون، نشان ضحاک را که جز به نام پروردگار بود، به زیرکشید. با گرز گران، سردمدارانِ ضحاک را نابود کرد و برتخت نشست.

همی بر خروشید و فریاد خواند     جهان را سراسر سوی داد خواند

از آن چرم کاهنگران پشت پای     بپوشند هنگام زخم درای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد      همانکه زبازار برخاست گرد

خروشان همی رفت، نیزه به دست    که ای نامداران یزدان پرست

کسی کو هوای فریدون کند      دل از بند ضحاک بیرون کند

داستان پیروزی کاوه و فریدون

لقب فریدون اژدهاکُش می باشد او در اوستا قهرمانی است که شخصیتی نیمه خدایی دارد. فریدون پسر آبتین (اثفیان) است، دومین کسی که هوم را مطابق آیین می فشارد و این موهبت بدو می رسد که پسری چون در شاهنامه، فریدون از نژاد جمشید است

و پدرش یکی از قربانیان ضحاک. مادرش فرانک او را به دور از چشم ضحاک به یاری گاو ناموری به نام «بَرمایه» یا «پُرمایه» در بیشه ای پرورش می دهد. تا زمانی که کاوه با مردمان به نزد فریدون می روند و وی را به رزم با ضحاک می کشانند

او چرم پارهٔ کاوه را با پرنیان و زر و گوهر می آراید و آن را درفش کاویانی نام می نهد و به کین خواهی بر می خیزد. برادران فریدون به فرمان او پیشه وران را وا می دارند که گرزی برای او تهیه کنند که بالای سر آن گاوی باشد. چون گرز گاوسرحاضر می شود،

فریدون به سوی کاخ ضحاک می رود. فرستادهٔ ایزدی راز گشودن طلسم های ضحاک را به فریدون می اموزد. در نهایت فریدون به کاخ وارد می شود و از شبستان صحاک که خوبرویان در آنجا گرفتار هستند شهرنواز و آرنواز، دختران جمشید را نجات می دهددر آخر وقتی با ضحاک روبرو می شود،

گرز گاوسر را بر سر او می کوبد و چون پیک ایزدی او را از کشتن ضحاک باز می دارد، با بندی که از چرم شیر فراهم می کند دست و پای ضحاک را می بندد و در غاری در دماوند او را زندانی می کند. سپس فریدون بر تخت می نشیند و حکومت می کند. برخی جشن مهرگان را یادبودی از به تخت نشستن فریدون می دانندفریدون داشته باشد.

فریدون در ادبیات فارسی با نوعی جادوگری و پزشکی نیز در ارتباط است و همیشه مقبولیتی عامه داشته است هرچند که در متن های پهلوی جزء گناهکاران به شمار رفته و حتی آمده است که او نخست بی مرگ آفریده شده بود، ولی به دلیل ارتکاب گناه میرا شدپیروزی فریدون بر ضحاک او را به مقام پیروزمندترین مردمان (بعد از زرتشت) می رساند و باعث می شود بخشی از فرهٔ جمشید را که گریخته به دست آورد

در خصوص او در شاهنامه آمده است:

فریدون فرخ فرشته نبود ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

بداد و دهش یافت آن نیکوئی تو داد و دهش کن فریدون توئ

به نیکی ببست از همه دست بد      چنانکه از ره هوشیاران سزد

بیاراست گیتی بسان بهشت     بجای گیاه سرو گلبن بکشت

جشن پیروری کاوه و فریدون

جشن پیروزی کاوه و فریدون، در میان جشن های مردم منطقه بندپی بابل و منطقه سوادکوه جشنی وجود دارد به نام 26 عیدماه معادل 28 تیرماه شمسی که جشن پیروزی فریدون بر ضحاک می باشد بدین گونه که نیروهای فریدون در ییلاق دمیلرز جمع گردیده و در ییلاق نهراسب (نی راست) درفش کاویانی برافراشته گردیده و سپاهیان اسکان می یابند

تا با لشگریان ضحاک که در کوه(روستای کنونی) فیل بند مستقرند مقابله کنند، پس از پیروزی فریدون بر ضحاک با برافروختن مشعل خبر پیروزی از البرز کوه به منطقه جلگه ای اعلام میگردد که این سنت (برافروختن مشعل یا فانوس) تا سالهای نه چندان دور نیز اجرا می شد.

از مراسم این جشن نیز می توان به اجرای مسابقات کشتی در آن روز ،که نماد نبردتن به تن فریدون و ضحاک می باشد،اشاره کرد.

‘رسوم روز پیروزی کاوه و فریدون

جشن رام روزی همچنین جشنی در ستایش ایزد رام بود. “رام”، ایزد شادمانی، آشتی و بخشنده ی چراگاه های فراخ بود. گفته می شود او به تن آدمی جان می بخشید.
ابوریحان بیرونی نام این جشن را “رام روچ” نوشته است. جشن رام روزی در سرزمین خوارزم بیشتر شناخته شده بود.

به گواه بسیاری، آغاز جشن مهرگان روز نخست یا دوم مهر است که در زمان ساسانیان به مهرروز(شانزدهم) مهر جابجا شد و رام روز شش روز پس از آن و برابر با بیست و یکم مهر بود. جشن مهرگان تا زمان تازش مغولان همچنان جشنی فراگیر بود ولی شوربختانه پس از آن کم فروغ و بی فروغ شد.

ثبت جشن رام روزی در تقویم باستانی ایرانیان حاکی از آن است که چنین روز و چنین ماهی همواره در اعصار متمادی مایه ی امید و پیروزی حق بر باطل بوده و هست. نسبت دادن ماه پیروزی به یمن عدد هفت در تولد مردان معاصر نشان از ریشه های تاریخی دلبستگی آزادگان این سرزمین به آزادی و رهایی از بند ماردوشان در ماه مهر دارد و جشن رام روزی نیز در همین ماه قرار دارد.

پس از پیروزی فرویدون کاوه ، فریدون ضحاک را به زنجیر می كشد هر چند كه از رزمندگان و سربازان سوادكوهی طرفدار فریدون نیز شهیدان بسیاری بر خاک می افتند.

مردم سوادكوه معتقدند كه روز پیروزی فریدون بر ضحاک، روزی است كه طبیعت نیز به خاطر این پیروزی، جان تازه ای در كالبدش دمیده می شود و شكوفا می شود و مردم بدین مناسبت جشن و پایكوبی برپا می كنند.

اما مردم شاد سوادكوه كه تا هزاران سال پس از پیروزی فریدون در این روز جشن برپا می كنند و آن را شادی نوروز می نامند، شهادت جوانان خود را در روز جنگ فریدون و ضحاک از یاد نبردند.

آنان به یاد شهدای خود، هنوز كه هنوز است، مشعل هایی درست می كنند و بر ستون ایوان یا درخت های جلوی خانه خود نصب می كنند.

آدم‌ها را مهمان کنید💚
مهمان یک جرعه زندگی
مهمان یک دل خوش
یک احوالپرسی ساده و بی‌قضاوت
یک فنجان زندگی بی‌دغدغه …
آدم‌ها را مهمان کنید
مهمان مهربانی‌تان
این مهمانی به زندگیتان برکت می‌دهد
آدم‌ها را مهمان کنید
به دوست داشتن
به خیال راحت از حضورتان
به حس خوب
به حرفــهای بی کینه و کنایه
به لبخندی ، به دعایی …
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.

ژاله اصفهانی

درون گرا یا برون گرا؟!

 

در یکی دو دهه اخیر به یاری یک سری کتاب، مستند و پادکست دیدگاه قدیمی در مورد درونگرایی تغییر کرده و دیگر یک تابو نیست. حالا دیگر خیلی‌ها می‌دانند درونگرایی هم یک صفت و ویژگی نرمال است و مترادف با ناکارآمدی اجتماعی یا خجالتی بودن نیست و افراد درونگرا هیچ مشکلی برای رسیدن به رده‌های بالای اجتماعی ندارند.

بله! یکی از رایج‌ترین تصورات غلط در مورد افراد درون‌گرا این است که تصور می‌شود آنها خجالتی هستند یا مردم را دوست ندارند .در صورتی که درونگراها فقط به زمان‌هایی برای تنهایی برای شارژ شدن نیاز دارند. بعد از این زمان آنها می‌توانند هر کاری که یک برونگرا می کند انجام دهند.

موضوع این است که این زمان لازم برای شارژ شدن را دوستان یا شرکای زندگی آنها درک نمی‌کنند و با تصورهای اشتباه خود به درونگراها و رابطه خودشان صدمه می‌زنند.

یک برونگرا با گرفتن انرژی از دیگران شارژ می‌شود و یک درونگرا منبع تغذیه داخلی دارد و یک مدت محدود باید با علایق شخصی و تفکرات شخصی خود رها شود تا خود به خود شارژ شود.

در واقع تا زمان کارل یونگ -روانپزشک سوئیسی معروف- تحلیل و توصیف درستی از درونگرایی انجام نشده بود. دهه‌ها هم طول کشید که تعریف و شناخت علمی از درونگرایی وارد کتاب‌های عامه‌فهم روانشناسی شوند تا افراد بیشتری با مفهوم آن آشنا شوند.

می‌دانید مشکل کجا شروع می‌شود؟

از جایی که با درونگرای زودرنجی روبرو باشیم که حرف دیگران خیلی برایش مهم باشد یا پیش خودش تفسیر کند اگر به جبر و زور وانمود کند که برونگرا است، موفق‌تر خواهد شد یا احیانا مردم پشت سرش حرفی نخواهند زد.

پس او در یک بازه زمانی به خودش فشار می‌آورد و ساعات تنهایی خود را حذف می‌کند و مثلا آخر شبی که در ان با خود خلوت می‌کرد و کتاب می‌خواند و سریال می‌دید یا آخر هفته‌ای را که در آن یک کار ذوقی می‌کرد، عمدا حذف می‌کند و به مهمانی می‌رود و در حلقه دوستان آخرین قطره‌های انرژی خود را مصرف می‌کند.

هفته کاری بعدی شروع می‌شود و یک دفعه با کاهش انرژی ذهنی و فیزیکی روبرو می‌شود. می‌بینید که یک نوع خماری و منگی پیدا کرده است. به این مشکل خماری درونگرا یا introvert hangover گفته می‌شود.

این خماری درون‌گرا نشان می‌دهد فرد درونگرا در معاشرت‌های اجتماعی زیاده‌روی کرده و زمان کافی را تنها در افکار خود و در درون روان خود سپری نکرده‌اید، یعنی همان زمانی که درون‌گرا‌ها در آن رشد می‌کنند و شارژ می‌شوند.

این خماری می‌تواند چند ساعت تا چند روز طول بکشد. وقتی این خماری بیش از حد طول می‌کشد واقعا مشکل‌زا می‌شود. باز اطرافیان ناآگاه از آن تعبیر به بی‌انرژی بودن یا افسردگی می‌کنند و شرکای زندگی ممکن است حس کنند که شخص از آنها دلزده شده و مشکل در رابطه ایجاد شده است.

اگر دچار خماری درونگرایانه طولانی شده‌اید، این هشداری است به شما که باید دوباره آن زمان‌های خصوصی را برای خود کنار بگذارید.

سعی کنید که از این خماری تجربه کسب کنید و کاری کنید که در آینده اینقدر باتری‌تان خالی از شارژ نشود.

بدترین چیز این است که اجساس گناه کنید. تعارف را کنار بگذارید و به دوستان و خانواده خود بگویید که همیشه به زمان‌هایی برای آرامش و در خود بودن نیاز دارید و این ویژگی شماست و شما هیچ مشکی با آنها ندارید.

یک کار آرامش‌بخش فردی مثل مرتب کردن کتابخانه، هارد دیسک یا کتابی که خواندنش برای شما آرامش‌بخش انتخاب کنید و منفک از بیرون سعی کنید از خلوت خود لذت ببرید. خواهید دید وقتی که عذاب وجدان اینکه چرا نیاز به زمان شارژ دارید را کنار بگذارید، روی مود «شارژ سریع» هم می‌توانید بروید و در زمان کوتاه‌تری انرژی خود را به دست آورید.

وقتی اطرافیان ببینند که شما بدون اضطراب و دستپاچگی بعد از زمان‌های کوتاه شارژ نزد آنها برمی‌گردید و با همان کارآمدی کار می‌کنید و شادی می‌بخشید، کم کم در قضاوت اشتباه خود در مورد ضروریات درونگرایی تجدید نظر می‌کنند.

البته ممکن است که تعدادی دوست سمی و یا افراد بی‌ملاحظه دور شما را گرفته باشند که در پی مچ‌گیری و فشار آوردن به شما باشند. وقتی حس می‌کنید که واقعا خوب دارید عمل می‌کنید و توازن خوبی به زندگی داده‌اید، اما باز هم حمایتی از آنها حس نمی‌کنید و آنها حتی اگاهانه می‌خواهند زمان شارژ را به هم بزنند تا شما را آدم بد و ناراحتی جلوه بدهند، به جای خودخوری، سعی کنید با آنها قطع رابطه کنید! شما حتی اگر برونگرای افراطی هم بودید باز هم از گزند آنها در امان نمی‌ماندید.

 

نقل مطلب از :

وقتی درونگراها دچار خماری می‌شوند، چه کاری می‌شود برای این مشکل کرد؟